$$$$ بوي ياس$$$$

$$$$ بوي ياس$$$$


امام صادق‌(ع) فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور می‌كرد، دید جوانی فریاد می‌كشد و جمعیت بسیاری دور او را گرفته‌اند و آن جوان به روی زمین افتاده و بی‌هوش شده است. مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمدند و گفتند: گویا به این جوان، بی‌هوشی یا دیوانگی روی آورده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید، تا وی نجات یابد.
وقتی جوان، احساس كرد كه سلمان در كنارش است، آرامش یافت و چشم خود را گشود و عرض كرد: من نه دیوانه‌ام و نه حالت بی‌هوشی به من رخ داده است، بلكه در این بازار عبور می‌كردم، وقتی دیدم آهن ها را روی سندان ها گذاشته و می‌كوبند، به یاد این آیه قرآن افتادم.
...‌ فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ * یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ * وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ؛(سوره حج، آیه 20ـ 23)برای كافران، لباسهایی از آتش بریده شود و آب سوزان بر سرهای آن ها ریخته گردد، كه شدت گرمی آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و برای آن ها گرزهایی از آتش قرار داده شود.
یاد این آیه مرا به این وضع درآورده است. محبت آن جوان با ایمان، در قلب سلمان راه یافت. او را به دوستی خود انتخاب كرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت، تا وقتی كه به وی خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است. سلمان به بالین او آمد و گفت: ای فرشته مرگ (عزراییل) با برادر من مهربانی كن. صدایی شنیده شد كه گفت: ای سلمان، من نسبت به هر شخص با ایمان، رفیق و مهربانم.
امالی شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، ص 149ـ 150.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 12 شهريور 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , ssb.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com